ترخیص جوانان از بهزیستی در ۱۸ سالگی اشتباه است، حمایت «تکلیف حاکمیتی» است
توانمندسازی به تنهایی کافی نیست؛ جوانان ترخیصشده از بهزیستی پس از خروج به «شبهخانواده» و حمایت مستمر نیاز دارند. آنها حتی پس از استقلال، بسیار آسیبپذیر هستند.
کارشناسان حقوقی، روانشناسی و فعالان مدنی در نشست تخصصی «چالشهای فرزندان پس از ترک مراقبت سازمانی» در دانشگاه علامه طباطبایی، ضمن انتقاد از رهاسازی ناگهانی جوانان در سن هجده سالگی، تأکید کردند که این گروه آسیبپذیر نیازمند حمایت مستمر قانونی، روانی و اجتماعی در قالب «شبهخانواده» هستند. در این نشست که با حضور مدیرکل دفتر کودکان سازمان بهزیستی برگزار شد، ضمن اشاره به آسیبهایی نظیر «داغ ننگ» اجتماعی و «تربیت سلیقهای» در مراکز، از تدوین «نظام یکپارچه تربیتی» به عنوان راهحل رفع این چالشها خبر داده شد.
زهرا یاوری: توانمندسازی کافی نیست؛ جوانان ترخیصشده به «شبهخانواده» نیاز دارند
زهرا یاوری، مدیرعامل بنیاد خیریه روشنای امید، به عنوان اولین سخنران این نشست، سخنان خود را با اشاره به تجربه این بنیاد که از سال ۹۳ با ۶۰ نفر از جوانان تحصیلکرده سازمان بهزیستی آغاز شد، شروع کرد. او تأکید کرد که نقطه آغاز فعالیتهای این بنیاد، مواجهه با چالشهای جوانانی بود که در سن قانونی هجده سالگی، و گاه تا ۲۱ سالگی، از مراکز بهزیستی ترخیص میشدند و نیاز به فرایندی درست برای جلوگیری از آسیبهای پس از خروج داشتند.
مدیرعامل روشنای امید با بیان اینکه هدف اصلی بنیاد، «توانمندسازی» این جوانان بوده است، توضیح داد که در عمل مشخص شد این جوانان به چیزی فراتر از توانمندسازی نیاز دارند: «ما به دنبال حامی و شبهخانوادهای، شبیه یک خانواده، بودیم که از آنها حمایت بشود.»
او توضیح داد که تمام نیازهای یک جوان در خانواده، از جمله مشورت برای تمدید قرارداد مسکن یا دریافت راهنمایی برای چالشهای شغلی، برای جوانان ترخیصشده از بهزیستی نیز وجود دارد. یاوری گفت: «من همیشه میگویم جوانان وقتی از سازمان خارج میشوند، نیاز به یک خانواده دارند و این نیاز به خانواده، به نظرم محدودیت سنی نمیشناسد.»
او با تأکید بر اینکه یک فرد ۲۵ ساله یا حتی ۴۰ ساله نیز در مواجهه با مشکلات زندگی به خانواده خود رجوع میکند، گفت این حمایت مستمر برای جوانان ترخیصشده حیاتی است؛ چرا که گاهی یک جوان کاملاً توانمندشده نیز ممکن است بر اثر یک مشکل، طوری آسیب ببیند که انگار به سال اول توانمندسازی خود بازگشته است.
یاوری خدمات بنیاد روشنای امید را شامل هشت محور حمایتی از جمله مددکاری، آموزش خودمراقبتی، اشتغال، مسکن امن، سواد مالی و خدمات حقوقی برشمرد. او به چالش ویژه «ازدواج» اشاره کرد و گفت: «بچهها در مراکز نگهداری به صورت تکجنسیتی بزرگ میشوند، وقتی بیرون میآیند، ارتباط با جنس مخالف را خیلی خوب نمیدانند» و ممکن است در اولین دوستیها دچار آسیبهای جدی شوند.
او در پایان سخنان خود تأکید کرد: «بچههای بهزیستی خیلی خیلی تنها هستند و یک خانواده و حامی مستمر میخواهند.» او گفت: در حالی که در گذشته آمار ترخیصشوندگان سالانه حدود ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ نفر بود، اکنون این آمار شاید به ۴۰۰ نفر کاهش یافته باشد.
یاوری نتیجه گرفت که با این تعداد، «این بچهها خیلی راحت ساماندهی میشوند» و اگر این زنجیره حمایتی پس از خروج قطع نشود، میتوان از آسیبدیدگی جوانانی که سازمان بهزیستی برای آنها «خیلی هزینه کرده، زحمت کشیده و بودجه گذاشته»، جلوگیری کرد.
منصور فتحی: مراکز شبهخانواده نیازمند بازنگری در سبک زندگی هستند
منصور فتحی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی، سخنران بعدی این نشست بود که به ارائه خلاصهای از پژوهش کیفی خود با عنوان «چالشهای نوجوانان دختر پس از ترخیص از شبهخانواده برای شروع زندگی مستقل» پرداخت. این پژوهش که در سیرجان انجام شده، شامل مصاحبه با ۱۵ دختر با تجربه اقامت در مراکز و ۱۰ نفر از کارشناسان و مددکاران بوده است.
فتحی یکی از اولین چالشها را «مقررات و دستورالعملهای» سازمان بهزیستی دانست که فاقد انعطاف لازم هستند. او توضیح داد که سن ترخیص ۱۸ سال، بدون در نظر گرفتن تفاوتهای فردی و میزان آمادگی جوانان، یکسان در نظر گرفته شده است.
عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی به چالشهای درون مراکز نیز پرداخت و از «یکنواختی و زندگی روتین تکراری» انتقاد کرد. او این فضا را به «یک سیستم پادگانی» تشبیه کرد که «تحت ساعتهای خاص، کارهای خاصی باید انجام بدهیم» و این نظم اجباری، حس خودمختاری و حق انتخاب را از فرزندان سلب میکند.
او همچنین به پدیدهای اشاره کرد که در پژوهش خود آن را «تربیت باری به هر جهت» نامیده است؛ به این معنا که نحوه برخورد با فرزندان، «سلیقهای» است و به مربی حاضر در آن روز بستگی دارد.
به گفته فتحی، جابجایی زیاد نیروها و همچنین انتقال ناگهانی فرزندان بین مراکز، پیوندهای عاطفی شکلگرفته را از بین میبرد و به آنها آسیب جدی میزند.
این پژوهشگر حوزه اجتماعی، یکی از جدیترین مشکلات را «نقص جدی در حمایتهای دریافتی» پس از ترخیص دانست. او تأکید کرد که حمایتها به طور ناگهانی قطع میشود و این جوانان که از حمایت خانوادگی محرومند، با «عدم پشتیبانی» و «هراسی از آینده» مواجه میشوند.
فتحی این پرسش را مطرح کرد: «ما ناگهان از بچههایی که مشکلات خاصی در گذشتهشان بوده، انتظار داریم که بتوانند به طور مستقل در جامعه زندگی بکنند.»
او همچنین به معضل «گسست از جامعه» پرداخت و گفت این فرزندان نگران افشای هویت «بچه شبانهروزی» خود هستند. او با اشاره به مفهوم «داغ ننگ»، توضیح داد که این جوانان «بیشتر ترس از بیاعتباری، یعنی افشای هویت دارند.»
فتحی در بخش پیشنهادات، تأکید کرد که فرایند استقلال «ناگهانی اتفاق نمیافتد» و باید «تدریجی» باشد. او پیشنهاد داد که ارتباط جوانان با جامعه باید از سنین پایینتر و به تدریج افزایش یابد و بر لزوم ایجاد «مراکز نیمهمستقل» یا «مراکز بینراهی» تأکید کرد تا آمادگی برای ورود کامل به جامعه به تدریج شکل بگیرد.
محمدصالح نقرهکار: حمایت از فرزندان بهزیستی «تکلیف حاکمیتی» است نه «خدمت»
محمد صالح نقرهکار، وکیل پایه یک دادگستری، سخنران سوم این نشست بود که به تبیین چالشهای حقوقی این جوانان پرداخت. او در ابتدای سخنان خود تأکید کرد که موضوع حمایت از کودکان فاقد سرپرست، نه یک امر تصدیگرایانه، بلکه «جزء اعمال حاکمیت» است.
این حقوقدان توضیح داد: «اعمال حاکمیت، وظایفی است که دولتها باید انجام بدهند، بدون اینکه امکان واگذاری آن به بخش خصوصی یا نهادهای خیریه را داشته باشند.» او گفت: این یک «تکلیف آمره» است و اگر به درستی انجام نشود، شهروندان میتوانند «از باب ترک فعل مقامات عمومی»، آنها را مورد تعقیب قرار دهند.
نقرهکار با اشاره به اینکه در ایران همواره با کمبود بودجه عمومی مواجه هستیم، تأکید کرد که مقامات عمومی به تنهایی توان حل این معضل را ندارند. به گفته او، راهحل در «حکمرانی همکارانه» نهفته است. او با استناد به پژوهشها، مردم ایران را «از نظر سرانه انگیزههای خیرخواهانه در صدر دنیا» دانست و گفت اگر این انگیزهها منسجم شوند، میتوانند بخش زیادی از ناترازی بودجه را جبران کنند.
این وکیل دادگستری، چالش اصلی جوانان پس از ترخیص را «فقدان پیوست حمایت قانونی» توصیف کرد و گفت: «به فرزندان از ۱۸ سال به بعد میگویند: خوش آمدی و خداحافظ شما». او این رهاسازی را موجب هدر رفتن تمام سرمایهگذاریهای قبلی دانست.
نقرهکار گفت: جامعه «از سواد و دانایی کافی» برای حمایت از این جوانان برخوردار نیست و برای هر کار کوچکی از آنها تضمینهای خانوادگی میخواهد.
نقرهکار ضمن هشدار نسبت به اینکه بسیاری از این جوانان در صورت عدم دریافت حمایت کافی، ممکن است به بزهکاری کشیده شوند، به ارائه راهکارهای حقوقی و حمایتی پرداخت.
او «اصلاح ساختار قانونی» را به عنوان اولین و مهمترین پیشنهاد خود مطرح کرد. وی تأکید کرد که رویه فعلی مبنی بر قطع حمایت و خداحافظی با فرزندان ترخیصی در سن ۱۸ سالگی، اقدامی «قطعاً اشتباه» است. به اعتقاد این حقوقدان، این جوانان باید حداقل تا سن ۲۵ سالگی تحت پوشش نظام حمایتی باقی بمانند. آقای نقرهکار در همین راستا، خواستار تدوین یک «لایحه مراقبت پس از ترخیص فرزندان بهزیستی» شد.
نقرهکار همچنین بر اهمیت «دادخواهی» و فعال کردن ظرفیتهای جامعه مدنی، بهویژه نهادهای حقوقی، تأکید کرد. او به تفاهمنامه موجود میان سازمان بهزیستی و کانونهای وکلا برای ارائه خدمات حقوقی رایگان (معاضدتی) اشاره کرد.
این حقوقدان گفت که کشور از یک ظرفیت عظیم ۹۰ هزار نفری از وکلای دادگستری برخوردار است. به گفته او، این وکلا میتوانند با ورود به این عرصه، بخشی از بار سنگین حمایت از این فرزندان را که ناخواسته در شرایط پرمخاطره و دشوار قرار گرفتهاند، به دوش بکشند.
شاهین احمدیان: ریشه چالشها "بیکسی" است؛ شخصیت مراقبین، کلید درمان است
شاهین احمدیان، مشاور روانشناس و مدیر واحد روانشناسی بنیاد روشنای امید، در بخش دیگری از این نشست به تحلیل عمیق روانشناختی چالشهای این جوانان پرداخت. او با تایید صحبتهای یاوری در مورد «بیکسی» این جوانان، تأکید کرد که هسته اصلی آسیبشناسی روانی این فرزندان، فقدان سبکهای رابطهای و دلبستگی ایمن است.
احمدیان به نکتهای جالب اشاره کرد: مفهوم «تابآوری» در روانشناسی، دقیقاً از دل پژوهشهایی بیرون آمده که بر روی فرزندان موفقِ خارجشده از همین مراکز مراقبت سازمانی انجام شده است. به گفته او، این پژوهشها نشان دادند که افراد موفق، سه ویژگی مشترک بیرونی داشتند: اول اینکه حداقل یک فرد پاسخگوی مستمر در زندگی خود داشتند؛ دوم، به یک شبکه دلبستگی جایگزین (مانند سازمانهای مردمنهاد) دسترسی داشتند؛ و سوم، در تعاملات اجتماعی مورد پذیرش جامعه قرار گرفته بودند.
این مشاور روانشناس، آسیبهای این جوانان را در سه برهه مجزا دستهبندی کرد: مرحله «قبل از ورود» (شامل ترومای خانواده اصلی)، مرحله «ورود و استقرار» (شامل ترومای ناشی از جابجاییهای مکرر بین مراکز) و مرحله «پس از ترخیص».
او با انتقاد از تمرکز صِرف بر تکنیکهای درمانی، به پژوهشهای متاآنالیز سال ۲۰۲۰ اشاره کرد که نشان میدهند اصلیترین عامل التیامبخش در رواندرمانی، «شخصیت درمانگر» است، تا جایی که پنجاه درصد موفقیت درمان به آن بستگی دارد. او این یافته را به مراکز نگهداری تعمیم داد و این پرسش اساسی را مطرح کرد که چقدر میتوان از سلامت روان و انسجام هویتی مربیان و مراقبین این مراکز اطمینان داشت؟
احمدیان در مورد چالش ازدواج این جوانان توضیح داد که آنها معمولاً فاش کردن هویت اصلی خود (اینکه فرزند بهزیستی هستند) را تا آخرین مرحله آشنایی به تعویق میاندازند. دلیل این کار، ترس عمیق از طرد شدن است؛ و متأسفانه، اغلب دقیقاً پس از فاش شدن این موضوع، همان طردی که از آن میترسیدند اتفاق میافتد.
او این پدیده را «بازآفرینی» ترومای اولیه طرد شدن از سوی والدین دانست که متأسفانه در روابط عاطفی و حتی در ارتباط با فرزندان خودشان نیز تکرار میشود. راهحل از نظر او، کمک به این جوانان برای کسب یک «هویت کسبشده» آنقدر ارزشمند است که هویت تحمیلی گذشته را بیاهمیت کند.
مدیر واحد روانشناسی بنیاد روشنا در پایان بر ضرورت فاصله گرفتن از مراقبتهای سلیقهای و «شخصوابسته» تأکید کرد. او راهحل را حرکت به سمت «پروتکلهای روشن و اجرایی» دانست. به گفته او، اگر مربیان ، این پروتکلها را به درستی اجرا کنند، مراقبت از حالت سلیقهای و فردی خارج شده و همه به یک شیوه واحد عمل خواهند کرد.
الوند: ۸۷ درصد فرزندان مراکز، «بدسرپرست» هستند نه بیسرپرست
حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر مراقبت و توانمندسازی کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی کشور، به عنوان نماینده این سازمان در نشست، به ارائه آمار و تشریح چالشهای کلان این حوزه پرداخت.
به گفته الوند، از حدود ۲۷ هزار کودک تحت پوشش سازمان، تنها ۹۳۰۰ نفر در ۶۶۷ «خانه کودکان و نوجوانان» (مراکز شبهخانواده) نگهداری میشوند و نزدیک به ۱۸ هزار نفر (دو سوم) در خانوادههای جایگزین، اعم از خانواده زیستی یا اقوام، ساماندهی شدهاند.
مدیرکل دفتر کودکان بهزیستی بر یک نکته کلیدی تأکید کرد مبنی بر اینکه بیش از ۸۷ درصد فرزندان تحت سرپرستی نظام حمایتی، متأسفانه «بدسرپرست» هستند و نه «بیسرپرست». او توضیح داد که این آمار به آن معناست که این فرزندان با تروماها و آسیبهای بسیار شدید و مختلفی وارد سیستم مراقبتی میشوند.
الوند گفت: کار با این فرزندان نیازمند یک «تیم فوق تخصصی و حرفهای» است و فقدان این تیم، «یک ضعف بزرگ» در سراسر کشور محسوب میشود. او در پاسخ به انتقادات درباره شیفتی بودن مربیان، توضیح داد که این امر در تمام دنیا امری متداول و گریزناپذیر است، چرا که این شغل یک «کار» تعریف شده است.
او «بزرگترین نقص» سیستم فعلی را نداشتن یک «متدولوژی آموزشی» واحد دانست و آن را با وزارت آموزشوپرورش مقایسه کرد که با اتکا به «کتابهای درسی»، یکپارچه عمل میکند. الوند تأکید کرد که کمبودهای این حوزه با صدور «بخشنامه» رفع نمیشود.
او از یک «مگا پروژه» در دست اقدام با عنوان «طراحی و تدوین الگوی و نظام یکپارچه تعلیم و تربیت فرزندان تحت سرپرستی، متناسب با زیستبوم فرهنگی هر منطقه» خبر داد. به گفته او، این اولین بار در تاریخ ایران (قبل و بعد از انقلاب) است که چنین نظام مدونی برای تربیت این فرزندان طراحی میشود و چارچوب تئوریک آن، تلفیقی از چهار دیدگاه «دلبستگی و تابآوری»، «درمانمدار»، «رشدمدار» و «مشارکتپذیر» خواهد بود.
الوند بخش مهمی از سخنان خود را به چالش «پارادوکس عجیب» در همکاری با مؤسسات خیریه اختصاص داد. او ضمن ضروری دانستن حضور این مؤسسات، بیان کرد که سازمان علاوهبر تخصص، به افرادی «دوستدار کودک» نیاز دارد که این بخش را خیریهها تأمین میکنند. اما مشکل اینجاست که نگاه این مؤسسات اغلب «سنتی» است، در حالی که تربیت امروز نیازمند نگاهی «فوق حرفهای» است.
او هشدار داد که در بسیاری از موارد، نگاه سنتی هیئت امنای خیریهها بر تیم تخصصی سیطره پیدا کرده و حیطه مانور کارشناسان را محدود میکند. او همچنین به شدت از «استفاده ابزاری از کودک» توسط برخی مؤسسات برای جلب مشارکتهای مردمی انتقاد کرد و این عمل را «یک نوع ستم و خشونت» خواند که تروماهای قبلی فرزندان را تشدید میکند.
مدیرکل دفتر کودکان بهزیستی در پایان خواستار تغییر ادبیات این حوزه شد و تأکید کرد که در سازمان دیگر از واژه «ترخیص» استفاده نمیشود، بلکه این فرایند سه مرحله «پیشا رهسپاری»، «رهسپاری» (دوران گذار) و «پسا رهسپاری» (خدمات پس از خروج) دارد. او با دعوت از دانشگاهیان برای کمک به تدوین «نظام یکپارچه تربیتی»، سخنان خود را با این هشدار به پایان رساند که هرگونه بیتوجهی به این فرزندان، آسیب را به پشت در خانههای تمام اعضای جامعه خواهد آورد.
رزاقی: انتقال به استقلال یک «تکلیف رشدی» است نه یک بحران
رزاقی، که در این نشست به عنوان یکی از کارشناسان باسابقه حوزه مراقبت معرفی شد، در سخنانی کوتاه به چارچوببندی علمی فرایند پس از ترخیص پرداخت. او تأکید کرد که باید نگاه به این پدیده را تصحیح کرد و آن را به عنوان یک «تکلیف رشدی» طبیعی در نظر گرفت.
او توضیح داد که مستقل شدن، وظیفهای است که همه انسانها در مسیر رشد خود با آن مواجه میشوند و یکی از اصول اساسی فرزندپروری در خانوادهها نیز، آماده کردن فرزندان برای همین استقلال است.
رزاقی گفت: اگرچه این یک تکلیف رشدی معمول است، اما برای این گروه خاص از جوانان که آسیبها و تروماهای مختلفی را تجربه کردهاند، تبدیل به «یک مسیر پرچالش» میشود.
به گفته واو، در تمام دنیا، فرایند «رهسپاری» (انتقال به زندگی مستقل) دارای سه فاز مشخص است: مرحله «آمادهسازی»، مرحله «انتقال» و مرحله «پس از انتقال». او اضافه کرد که مرحله آمادهسازی معمولاً بر سنین ۱۵ تا ۱۸ سالگی متمرکز است و در ایران، مرحله «پسا رهسپاری» یا دوره حمایتی پس از خروج، «پنج سال تعریف شده است.»
این کارشناس با اشاره به مطالعات جهانی، جوانان پس از ترخیص را به سه دسته تقسیم کرد: گروه دارای «وضعیت باثبات»، گروه «بینابینی» و گروه «پرخطر» که به حمایت بیشتری نیاز دارند.
رزاقی بر اهمیت پدیده نوظهور «مؤسسات رهسپاری» مانند بنیاد «روشنای امید» تأکید کرد و گفت: با وجود همه چالشها، «تغییر و تحولات مثبتی در حال رخ دادن است.» او ابراز امیدواری کرد که با همکاری سازمان بهزیستی و این مؤسسات تخصصی، مداخلات بهنگامتری برای کاهش آسیبپذیری این جوانان انجام شود.