JAI NewsRoom مدیریت

کارشناسان، «مسئله مهاجرت» در ایران را تحلیل کردند: از «سیاست دیگری‌سازی» تا «جنگ علیه مهاجر»

21 آبان 1404 | 11:08 •جامعه
کارشناسان، «مسئله مهاجرت» در ایران را تحلیل کردند: از «سیاست دیگری‌سازی» تا «جنگ علیه مهاجر»

در نشستی به مناسبت روز جهانی همبستگی با مهاجران، اساتید انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی به ریشه‌های مهاجرستیزی، جنگ علیه مهاجرت و ضرورت قانون‌گذاری باثبات در ایران پرداختند.

در حالی که ایران به گواه آمارها با حضور میلیونی مهاجران (بین ۴.۵ تا ۶ میلیون نفر) و همچنین پدیده مهاجرت میلیونی ایرانیان به خارج مواجه است، موج‌های مهاجرستیزی نیز با شدتی فزاینده در جامعه دیده می‌شود. این وضعیت پیچیده در غیاب یک چشم‌انداز روشن و در سایه «سیاست‌گذاری بی‌ثبات» دولت‌ها تشدید شده است. در نشستی تخصصی با عنوان «ایران و مسئله مهاجرت» که به مناسبت ۱۱ نوامبر (روز جهانی همبستگی با مهاجران) برگزار شد، سه تن از پژوهشگران حوزه انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی به تحلیل ابعاد این بحران، ریشه‌های اجتماعی آن و تأثیرات رسانه‌ای بر این پدیده پرداختند.

سیاست دیگری‌سازی: تحلیلی از واکنش به مهاجران در دوران بحران

مهرداد عربستانی، استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «تمنّای مهاجرت»، سخنرانی خود را با اشاره به این نکته آغاز کرد که مهاجرت به یکی از بحران‌های جهانی تبدیل شده و دنیا به دو بخش تقسیم شده است: بخشی که زیر «گنبدی از رفاه و امنیت» زندگی می‌کنند و بخش دیگری که می‌کوشند خود را به زیر این گنبد بکشانند. او تأکید کرد که پیش از هرگونه موضع‌گیری در قبال این پدیده، باید پیچیدگی‌های امر مهاجرت را به رسمیت شناخت و آن را به مسائل کوچک‌تری در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی تقسیم کرد و مورد تحلیل قرار داد.

این استاد دانشگاه به ابعاد چندلایه مهاجرت اشاره کرد. در بعد اقتصادی، همواره این حساسیت وجود دارد که مهاجران فرصت‌های شغلی مردم محلی را اشغال می‌کنند، در حالی که بسیاری مطالعات نیز نقش مثبت آنان در گردش اقتصادی را نشان می‌دهند. به گفته او، این ادراک از «رقابت بر سر منابع» است که مسئله را حاد می‌کند، چنان‌که در جریان «برگزیت» در بریتانیا نیز چنین مباحثی مطرح شد.

 در بعد امنیتی نیز،  عربستانی میان «تخیل واقعی» از مسئله امنیت و «امری که صرفاً تخیلی است» تمایز قائل شد. او توضیح داد که هراس از مهاجران، از اتهام جاسوسی تا نابسامانی‌های اجتماعی، اغلب امری تخیلی است. او هشدار داد که افتادن در دام این موج‌ها و اتخاذ سیاست‌گذاری‌های شتاب‌زده (نظیر آنچه پس از جنگ دوازده روزه رخ داد)، می‌تواند مهاجر را به تعبیر جورجو آگامبن به «هوموساکر» (Homo Sacer) بدل کند؛ «انسانی که می‌شود حقوقش را نادیده گرفت» و انسانیتش به تعلیق در می‌آید.

بخش اصلی تحلیل  عربستانی بر نقش «بحران‌ها در جامعه میزبان» متمرکز بود. او توضیح داد که وجود مشکلات اقتصادی یا نارضایتی‌های اجتماعی، زمینه‌ای مستعد برای یافتن یک «بلاگردان» (scapegoat) فراهم می‌کند. در چنین شرایطی، جامعه تمایل می‌یابد تا از طریق فرآیند «فرافکنی»، تمام ناکامی‌های خود را به گردن یک «عنصر خارجی» بیندازد.

او  به عنوان یک مثال کلاسیک این پدیده، به آلمان نازی اشاره کرد. در آن دوره، آلمان که پس از جنگ جهانی اول دچار فروپاشی اقتصادی و گسست اجتماعی شده بود، شاهد ظهور ایدئولوژی‌ای بود که تمام مصائب را ناشی از عناصری معرفی می‌کرد که «جزو مردم ما نیست» (مانند یهودیان و کولی‌ها.)

این انسان‌شناس در ادامه گفت که این هراس از «دیگری» صرفاً مختص جوامع بحران‌زده نیست. به گفته او، حتی در جوامعی که سیاست‌های رسمی چندفرهنگی (Multiculturalism) را اجرا می‌کنند، تفاوت در ارزش‌های بنیادین، هنجارهای رفتاری و به‌ویژه روابط قدرت و مناسبات جنسیتی، می‌تواند به «ترس هویتی» و هراس از دگرگونی فرهنگی منجر شود.  عربستانی البته بلافاصله یادآور شد که این ترس، خود بر یک پیش‌فرض نادرست استوار است، زیرا هیچ فرهنگی در تاریخ ثابت نبوده و همواره در حال تغییر و دگرگونی است.

این استاد دانشگاه همچنین به نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در «برساخت اجتماعی دیگری» اشاره کرد. او برای نمونه به هشتگ «اخراج افغانی‌ها، مطالبه ملی» اشاره کرد و توضیح داد که بر اساس یک تحقیق مفصل، مشخص شده است که این جریان تنها توسط حدود ۵۰ نفر در کشور آغاز شد. با این حال، به گفته او، موضوع این است که چنین پیام‌هایی به دلیل سهولت اشتراک‌گذاری (Share) در فضای مجازی، به سرعت مانند یک موج یا دومینو منتشر می‌شوند و همین امر باعث شد تا این جریان، جلوه‌ای کاذب به عنوان یک «مطالبه ملی» پیدا کند. او تأکید کرد که در چنین فضایی، سکوت حاکمیت می‌تواند به منزله همدستی تلقی شود، به‌ویژه آنکه عنصر خارجی راحت‌ترین گزینه برای فرافکنی چالش‌های نظام حاکمیتی است.

 عربستانی این وضعیت را با بحران «امید اجتماعی» در ایران پیوند زد. او جامعه را به عنوان «نظام تولید، توزیع و مصرف امید اجتماعی» تعریف کرد و استدلال کرد که کاهش این امید و از دست دادن إحساس کنترل بر زندگی و آینده، یک وضعیت عمومی از «گیر افتادگی» (Stuckness) و بی‌ثباتی (Precarity) ایجاد می‌کند. به گفته او، این شرایط که همزمان با «تمنای مهاجرت» در میان خود ایرانیان نیز وجود دارد، زمینه را برای مقصر جلوه دادن «عنصر خارجی» و فرافکنی مشکلات به سوی او، مستعدتر می‌سازد.

او در بخشی دیگر از سخنانش بر اهمیت درک ناهمگونی جامعه افغانستانی در ایران تأکید کرد و گفت که این جامعه یکپارچه نیست، بلکه با خطوط قومی، زبانی و مذهبی تقسیم شده است. این استاد دانشگاه برای نشان دادن این پیچیدگی، مثال متناقضی از هزاره‌ها زد.  عربستانی توضیح داد که هزاره‌ها با وجود همسانی کامل زبانی (دری) و مذهبی (شیعه) با اکثریت جامعه ایران، «به خاطر فنوتیپ متفاوت (ویژگی‌های ظاهری)، عمدتاً مورد تبعیض در روابط اجتماعی قرار می‌گیرند». به باور او، این نوع تبعیض که بر مبنای ظاهر و نه فرهنگ یا مذهب است، شاید «بارزترین تجلی نوعی نژادپرستی» باشد.

این استاد انسان‌شناسی در پایان، تأکید کرد که مهاجرت پیش از هر چیز، یک «امر انسانی» است. او توضیح داد که انسان‌ها به صورت غریزی تمایل به هویت‌یابی در گروه‌های کوچک و تخاصم با «دیگری» دارند، اما «فرهنگ» دقیقاً در نقطه‌ای شکل می‌گیرد که انسان بر این غریزه «لگام می‌زند» تا بتواند آگاهانه و خردمندانه با دیگری زندگی کند.  عربستانی سخنان خود را با این نتیجه‌گیری به پایان رساند که مطالعه درباره مهاجران، بیش از آنکه درباره آنان به ما اطلاعات دهد، بازتابی از وضعیت جامعه میزبان است. به گفته او: «مطالعه و تأمل روی امر مهاجران، آینه‌ای است که آن چیزی که در جامعه خودمان هست را به خودمان نشان خواهد داد.»

جنگ علیه مهاجرت، بهانه‌ای برای سرکوب سیاسی

 شهرام خسروی، استاد انسان‌شناسی دانشگاه استکهلم سوئد، سخنران دوم این نشست بود که بحث خود را ذیل عنوان «جنگ و مهاجرت» ارائه کرد. او در ابتدا با اشاره به اینکه ۱۱ نوامبر در ۳۷ شهر جهان به موضوع مهاجرت اختصاص یافته است، دلیل این اقدام هماهنگ را مشاهده «جنگ جدیدی بر علیه مهاجرت» توسط محققان طی یک سال گذشته دانست. به گفته او، این وضعیت نیازمند واکنشی مقاومتی در برابر خشونت دولتی علیه مهاجران است.

این استاد دانشگاه، سیاست‌های ضد مهاجرتی در شهرهای بزرگ آمریکا را مصداقی از «جنگ داخلی» توصیف کرد؛ وضعیتی که در آن دولتمردان بخشی از جامعه را علیه بخشی دیگر بسیج می‌کنند. او این پدیده را با وقایع ایران، به‌ویژه پس از جنگ دوازده روزه، مقایسه کرد که چگونه بخشی از جامعه ایران علیه بخش دیگری از همان جامعه (افغانستانی‌های متولد و بزرگ‌شده ایران) بسیج شدند. او تأکید کرد که بسیاری از این افراد بخشی از جامعه ایران هستند و صرفاً مهاجر تلقی نمی‌شوند.

خسروی توضیح داد که این «جنگ»، در اصل، تنها معطوف به مهاجرت نیست، بلکه «مهاجرت بهانه‌ای‌ است برای سرکوب سیاسی». او برای فهم عمیق‌تر این بحران، مخاطبان را به یک تحلیل تاریخی دعوت کرد و این پرسش اساسی را مطرح کرد: چگونه «تحرک» و رفت‌وآمد طبیعی انسان‌ها، که هزاران سال قدمت دارد، به پدیده‌ای مشکل‌زا به نام «مهاجرت» تبدیل شد؟

او با مثال خلیج فارس، که قرن‌ها نه یک مرز جداکننده، بلکه یک «حوزه فرهنگی» مشترک برای دادوستد و زندگی بود، توضیح داد که این «نظم دولت-ملت» (Nation-State) بود که مرزهای امروزی را پدید آورد. او این مفهوم را با بیانی کنایه‌آمیز این‌گونه شرح داد که در واقع «مردم از مرزها عبور نمی‌کنند؛ این مرزها هستند که از مردم عبور می‌کنند.» به گفته او، همین مرزهای سیاسیِ تحمیل‌شده هستند که انسان‌ها را به دوگانه «آشنا و غریبه» یا «شهروند و مهاجر» تجزیه می‌کنند و اساس مشکل را می‌سازند.

این انسان‌شناس اصرار ورزید که مسئله مهاجرت نباید به صورت «تک‌افتاده» (ایزوله) نگریسته شود، بلکه این پدیده عمیقاً با مسائلی چون استعمار و «سرمایه‌داری نژادی» تنیده است. او برای اثبات این تنیدگی، به وضعیت سودان اشاره کرد: اتحادیه اروپا گروه شبه‌نظامی را برای ممانعت از مهاجرت به اروپا تجهیز کرد؛ اما همان گروه، ابزاری در دست شیخ‌نشینان خلیج فارس و اسرائیل برای غارت منابع سودان و راه‌اندازی جنگ داخلی شد؛ جنگی که خود، صدها هزار مهاجر جدید پدید آورد. او همچنین به گزارش دانشگاه براون اشاره کرد که نشان می‌دهد «جنگ علیه ترور» آمریکا، منجر به جابه‌جایی و آوارگی ۳۰ میلیون انسان در خاورمیانه و آفریقا شده است.

خسروی در بخش پایانی سخنان خود، به نقد تفکیک رایج و به باور او ناعادلانه، میان «مهاجر اقتصادی» و «پناه‌جو» پرداخت. او توضیح داد که در «نظم ناعادلانه» کنونی جهان، دولت‌ها اغلب با این استدلال که «فقر به‌عنوان دلیلی برای پناه‌جویی شناخته نمی‌شود»، مهاجران را رد می‌کنند. نقد اصلی خسروی به این تفکیک ساده‌انگارانه است؛ او استدلال کرد که فقر به ندرت امری جدا از آزار و اذیت سیاسی و اجتماعی است. به گفته او، فقر اغلب یا تشدیدکننده یا نتیجه مستقیم همان پنج اصل بنیادین پناه‌جویی (یعنی آزار بر مبنای نژاد، مذهب، ملیت، عقیده سیاسی یا تعلق به گروه اجتماعی) است. به عبارت دیگر، فردی که به دلیل عقاید سیاسی‌اش از کار اخراج شده یا فردی که به دلیل تعلق قومی‌اش از حقوق اولیه محروم مانده، هر دو دچار «فقر»ی هستند که مستقیماً ریشه در «آزار و اذیت» دارد و جداسازی این دو از هم، نادیده گرفتن واقعیت پناهجویی است.

او همچنین وضعیت فعلی «جنگ علیه مهاجران» را چنان بحرانی توصیف کرد که به باور او، حتی موضع مدافعان حقوق بشر را نیز وادار به عقب‌نشینی کرده است. او برای نمونه به تغییر نگرش نسبت به «کنوانسیون ۱۹۵۱ پناه‌جویی» اشاره کرد. به گفته او، تا ده سال پیش، دانشگاهیان و فعالان این کنوانسیون را ناکارآمد و نیازمند اصلاحات اساسی یا جایگزینی می‌دانستند؛ اما اکنون، در مواجهه با این «جنگ تمام‌عیار» علیه مهاجران، همان افراد به ناچار به همان کنوانسیون متوسل شده‌اند و تنها امیدوارند که همین حداقل حقوق بنیادین را نیز از دست ندهند.

 خسروی سخنان خود را با این جمله به پایان رساند که این جنگ، مسئله‌ای جهانی است و در نهایت، «دفاع از مهاجرین، در واقع دفاع از جامعه است.»

 از «امر اخلاقی» به «واقعیت اجتماعی»: تحلیل وضعیت مهاجران پس از ۱۴۰۰

سخنران سوم این نشست، محب بابک، دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران بود که سخنان خود را به «تأثیر فیک‌نیوزها بر وضعیت مهاجران در ایران» اختصاص داد. او در آغاز بحث، اشاره کرد که اگرچه مهاجران افغانستانی اغلب به «مظلوم‌نمایی» متهم می‌شوند، اما او قصد دارد در تحلیل خود «روی دیگر ماجرا»، یعنی مزیت‌ها و فرصت‌هایی که مهاجرت برای کشوری چون افغانستان ایجاد کرده است را نیز مورد بررسی قرار دهد.

او تحلیل خود را بر یک تفکیک زمانی استوار کرد: دوران پیش از ۱۴۰۰ و دوران پس از آن، یعنی همزمان با روی کار آمدن طالبان. بابک استدلال کرد که موج مهاجرستیزی شدید در سال‌های اخیر، بیش از هر چیز، ناشی از «وضعیت بی‌دولتی» است که پس از ۱۴۰۰ در افغانستان به وجود آمد. به گفته او، این خلاء سیاسی و فروپاشی دولت، منجر به یک موج مهاجرتی عظیم شد و همین موج نوظهور در ایران و پاکستان با برخوردهای خشونت‌آمیز مواجه شد.

این پژوهشگر جامعه‌شناسی استدلال کرد که ماهیت نگاه ایران به مهاجران پس از سال ۱۴۰۰ به کلی تغییر کرده است. به گفته او، پیش از این دوره، برخورد با مهاجران عمدتاً «اخلاقی» بود؛ به این معنا که جامعه ایران آن‌ها را به عنوان مهمانان موقت یا یک مسئله صرفاً انسانی می‌پنداشت که باید به آن‌ها کمک کرد.

اما به باور بابک، پس از ۱۴۰۰، مهاجران افغانستانی به یک «واقعیت اجتماعی» انکارناپذیر تبدیل شدند. او توضیح داد که این «واقعیت اجتماعی» به این معناست که مهاجران، پس از گذشت سه نسل و از طریق جامعه‌پذیری و ورود به فضاهایی مانند دانشگاه، دیگر یک گروه منفعل، موقت و حاشیه‌ای نبودند، بلکه به گروهی تبدیل شدند که در بطن جامعه حضور دارند و حقوقی را «مطالبه» می‌کنند.

او ظهور هشتگ «مطالبه ملی یعنی اخراج افغانی» را دقیقاً واکنشی به همین تحول می‌داند. به باور او، همین ظهور مهاجران به عنوان یک گروه اجتماعی صاحب‌صدا و مطالبه‌گر، باعث برانگیختن یک «مطالبه متضاد» (یعنی مهاجرستیزی) علیه آنان شد. این موج جدید خصومت، فراگیر بود و دیگر تفاوتی قائل نمی‌شد، به طوری که همه مهاجران، اعم از قانونی و غیرقانونی را دربر گرفت.

بابک در ادامه به نقش محوری اخبار جعلی (فیک‌نیوز) در تشدید این فضا پرداخت. او توضیح داد که چگونه انتشار شایعات می‌تواند فضایی مسموم ایجاد کند که به خشونت فیزیکی علیه مهاجران و محرومیت‌های اجتماعی، مانند ممانعت از ورود آنان به نانوایی‌ها، منجر می‌شود.

به باور این پژوهشگر، این سطح از برخورد، فراتر از مهاجرستیزی و مصداق «انسان‌زدایی» است. او فرآیند تأثیرگذاری این اخبار را این‌گونه توصیف کرد: ابتدا با استفاده از اخبار جعلی، یک چهره امنیتی، تروریستی و ضدانسانی از مهاجر ساخته می‌شود؛ سپس این تصویر در فضای مجازی دست به دست شده و در نهایت، فجایع عملی در دنیای واقعی دامنگیر مهاجران می‌شود.

او البته تأکید کرد که این پدیده یک‌سویه نیست و در آن سوی مرز (افغانستان) نیز جریانات رسانه‌ای مشابهی علیه ایران فعال هستند که در نهایت، تاوان آن خصومت‌ها را نیز مهاجران مقیم ایران می‌پردازند.

این دانشجوی دکتری در ادامه، بخش مهمی از سخنان خود را به «دستاوردهای» مهاجرت برای خود افغانستان اختصاص داد. او مهاجرانی را که اکنون در حال اخراج هستند، یک «سرمایه بسیار کلان» انسانی برای آینده افغانستان توصیف کرد. به گفته او، این افراد در ایران در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه کارهای ساختمانی، تخصص‌هایی را کسب کرده‌اند که برای بازسازی افغانستان حیاتی است.

افزون بر سرمایه فنی، این پژوهشگر به دستاوردهای فرهنگی و فکری مهاجرت، نظیر ادبیات، موسیقی و سینما نیز اشاره کرد. او به عنوان یک مثال برجسته، به نقش فعالان زن افغانستانی پرداخت. وی توضیح داد که بخشی از زنانی که امروز گفتمان‌های فمینیستی را نمایندگی می‌کنند، همان‌هایی هستند که در مدارس ایران تحصیل کرده‌اند. این پژوهشگر سپس به یک تناقض مهم اشاره کرد؛ به گفته او، هرچند این افراد در دوران مهاجرت «ظلم» و «تبعیض» را تجربه کردند، اما همین تجربه که در بستر جامعه ایران و با دسترسی به آموزش رخ داد، «روی دیگر»ی هم داشت و نهایتاً آن‌ها را به «انسان کنشگر» تبدیل کرد.

او معتقد است سرمایه انسانی بازگشته از ایران (در قیاس با پاکستان و غرب) در ایجاد نهادهای مدنی و علمی مانند دانشگاه‌ها و فضاهای ادبی جدید در کابل، تأثیری «بسیار بی‌نظیر» و منحصربه‌فرد داشته است.

بابک در پایان، ریشه اصلی مشکلات را نبود یک «قانون» جامع و باثبات مهاجرت در ایران دانست. به گفته او، به جای یک قانون روشن، مهاجران با تغییر مداوم «طرزالعمل‌ها» (رویه‌های اجرایی) در حوزه‌های کلیدی چون آموزش، بهداشت و مسکن مواجه هستند. این بی‌ثباتی قانونی، همواره انسان افغانستانی را در ایران «در یک وضعیت معلقی» (بلاتکلیفی دائمی) نگاه می‌دارد و مانع از ثبات در زندگی روزمره می‌شود.

این پژوهشگر سخنان خود را با تشبیهی ادبی به پایان رساند و گفت که تجربه شخصی‌اش از مهاجرت، یادآور «صفحه اول بوف کور صادق هدایت» است. او این تجربه را دردی توصیف کرد که «مثل خوره روح آدم را می‌خورد»، اما همزمان تأکید کرد که همین مهاجرت، فرصتی بزرگ برای او و مردم افغانستان خلق کرده است.

 ضرورت گذار از «سیاست‌گذاری بی‌ثبات» برای میلیون‌ها انسان

در پایان این نشست، تحلیلگران بر این نکته توافق داشتند که سیاست‌گذاری‌های متضاد و «بی‌ثبات» کنونی، دیگر پاسخگوی وضعیت پیچیده مهاجرت در ایران نیست. این وضعیت که به گفته  عربستانی عمیقاً با بحران‌های اجتماعی و اقتصادی جامعه میزبان گره خورده است، اکنون تکلیف جمعیتی بین ۴.۵ تا ۶ میلیون نفر را دربر می‌گیرد.

سخنران‌ها  هم‌نظر بودند که تنها راه عبور از این چالش، که با جنگ‌های رسانه‌ای و «دیگری‌سازی» همراه شده، تدوین فوری یک «قانون جامع مهاجرت» است. به باور آنان، چنین قانونی می‌تواند تکلیف میلیون‌ها انسان را از «وضعیت معلقی» که ناشی از تغییر مداوم «دستوالعمل‌هاا» است، خارج کرده و مبنای روابط اجتماعی را بر اساس یک چشم‌انداز روشن، باثبات و انسانی بازتعریف کند.


بازگشت به فهرست