JAI NewsRoom مدیریت

در ستایش تفاوت؛ سرمایه پنهان اجتماعی

18 آبان 1404 | 09:12 •جامعه
در ستایش تفاوت؛ سرمایه پنهان اجتماعی

این یادداشت تجربه شخصی نگارنده در تحصیل در مدرسه حضرت مریم است که دانش‌آموزانش از همه ادیان رسمی کشور از مسلمانان و ارمنی‌ها و کلیمیان و زرتشتی‌ها تشکیل شده‌‌اند. جایی که برای همیشه نگاه نگارنده را به جهان تغییر داد.

گاهی در پیچ‌وخم‌های زندگی، یک اتفاقِ به‌ظاهر ساده، آدمی را به مسیرهایی تازه پرتاب می‌کند؛ جایی که بنای اندیشه‌هایش دگرگون می‌شود و تا آخر با او می‌ماند. ورود من به دوران راهنمایی و تحصیل در مدرسه‌ اقلیت حضرت مریم  در محله‌ شهرزیبای تهران، از همین حوادث بود؛ دریچه‌ای به دنیایی دیگر.

تا آن سال، تصویری از انسان‌هایی با دین و آیین‌ دیگر در ذهن نداشتم؛ هرکه را دیده بودم، مسلمان بود. از ادیان دیگر، تنها در کتاب‌های درسی اندکی خوانده بودم. اما روز اول مدرسه وقتی در برنامه‌ صبحگاهی، از بلندگو صدای خواندن قرآن، انجیل، دعای فرج و نیایش آشوریان در کنار هم طنین‌انداز شد، حس‌وحالی غریب و متفاوت داشتم. این فضا برای پیروان ادیان دیگر نیز بیگانه بود. با تعجب به هم می‌نگریستیم؛ گویی هرکدام از سرزمینی دور آمده‌ایم. قرار بود مسلمان، مسیحی، آشوری، کلیمی و زرتشتی در کنار هم درس بخوانیم، اما سایه‌ای پنهان در میان بود؛ حسِ موضع‌گیری و احتیاط.

نظام آموزش مدارس اقلیت در ایران، همان نظام آموزش و پرورش رسمی کشور است. تنها تفاوت در دو درس زبان و معارف دینی اختصاصی است. نخستین زنگ دینی که کلاس‌هایمان از هم جدا شد، شکاف را آشکار کرد. گویی خود را حافظان معاصر آیین‌هایمان می‌پنداشتیم. ماه‌های نخستینِ ورود به مدرسه‌ حضرت مریم، پر از چالش بود. دائم می‌کوشیدیم حقانیت عقیده‌ خویش را به دیگری اثبات کنیم و برتری دین خود را به رخ بکشیم. گروه‌هایی تشکیل می‌دادیم تا در بحث با هم، قوی‌تر جلوه کنیم و برای پُر بودن دستمان در مدرسه، در خانه از بزرگ‌ترها پرسش‌های دینی می‌پرسیدیم.

چند ماهی که گذشت و بحث‌های فرسایشی چند نوجوان پرشور، خسته‌کننده شد، زندگی به سیاق خود وارد میدان شد؛ لبه‌های تیز را سایید و ما را نرم‌تر کرد. دیگر آن تیغ‌های بُرنده نبودیم و بیشتر با هم حرف می‌زدیم. بعد از فرونشستن غبارها، مفهوم دوستی بسیار فراتر از دین و آیین، برایمان اهمیت پیدا کرد.

حالا مشتاق بودیم از جزئیات زندگی یکدیگر باخبر شویم. همه‌چیز را برای هم توضیح می‌دادیم و از هم می‌آموختیم. در مناسبت‌های مذهبی همدیگر شرکت می‌کردیم. به یاد دارم که دانش‌آموزان اقلیت برای افطاری ماه رمضان در مدرسه حاضر می‌شدند. ما نیز در مراسم عید کریسمس آن‌ها حضور می‌یافتیم و در آماده‌سازی و تزئین سالن کمک می‌کردیم. تصویر شهیدان ارمنی بر دیوار کتابخانه مدرسه در کنار شهیدان مسلمان، یادآور این بود که آن‌ها نیز برای حفظ خاک ایران جنگیده‌اند و جان خود را فدا کرده‌اند.

توالی این اتفاقات و هفت سال تحصیل تا پایان دبیرستان در آن مدرسه، از ما انسان‌هایی منعطف ساخت؛ انسان‌هایی که نگاهی تکثرگرا یافتند. دوستانی یکرنگ شده بودیم که تفاوت‌ها را می‌پذیرفتیم و با وجود همین تمایزها، یکدیگر را دوست داشتیم. این اثرات بعدها در زندگی شخصی و اجتماعی ما رسوب کرد و باعث شد بتوانیم تصویر بزرگ‌تر را ببینیم، حرف و عقیده مخالف را بشنویم و بعد نتیجه بگیریم. هم‌زیستی ادیان به ما آموخت که فارغ از هر دین، آیین، مرام و مسلکی، «انسان بودن» اهمیت دارد. علاوه بر آن میل به آگاهی در مورد مردمانی با عقاید و تفکرات دیگر، ما را ترغیب می‌کرد بیشتر بخوانیم و بدانیم. به آتشکده‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجد سر زدیم و آداب عبادت آن‌ها را با دقت تماشا کردیم.

آن زمان نمی‌دانستم اصل 13 قانون اساسی ایران، حقوق اقلیت‌های مذهبی را به رسمیت می‌شناسد و بیان می‌کند: ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت‌های دینی شناخته می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می‌کنند. بعدها فهمیدم ما این اصل را در کنار هم زندگی کرده‌ایم.

بعد از بیست و چند سال، گرفتن شماره مدرسه‌ام و صحبت با مدیر، هیجانی غریب دارد. همینطور که با خانم ربیعی، مدیر کنونی مجتمع حرف می‌زنم تصاویری که از مدرسه در ذهنم حک شده، جلوی چشمم رژه می‌روند؛ درخت چنار تنومند که ساعت‌ها زیر سایه‌اش نشستیم و خندیدیم. بوفه مدرسه با مسئول مهربانش خانم ژوزفین که برای ساندویچ‌های خوشمزه‌اش سر و دست می‌شکستیم. خانم ربیعی می‌گوید: هنوز هم دانش‌آموزان با ادیان مختلف اینجا درس می‌خوانند و فارغ‌التحصیل می‌شوند. مثل زمان شما، آن‌ها هم با چالش‌های محیطی متفاوت روبه‌رو می‌شوند و در نهایت با پیوندهای محکم دوستی از اینجا می‌روند.

آن‌وقت‌ها اینترنت نبود، اما بعدا ماجرای تاسیس نخستین مدرسه ارامنه در تهران را خواندم. تأسیس نخستین مدرسه ارامنه تهران به نام «هایگازیان» به دوره قاجار و عصر ناصری (سال ۱۲۴۹ شمسی) بازمی‌گردد. این مدرسه توسط «انجمن دانش‌دوستان تهران» و با واریز مبالغی توسط اعضای انجمن برای تأمین تحصیل رایگان کودکان ارمنی، در اتاق‌های کنار کلیسای گئورگ مقدس در خیابان معیرالممالک (حوالی دروازه قزوین) تأسیس شد. هایگازیان در سال اول با یک کلاس ابتدایی آغاز به کار کرد. با وجود محدودیت‌های دوره قاجار، مؤسسان مدرسه قانع نشدند و با نگاهی بلندپروازانه، توسعه آن را در دستور کار قرار دادند. در سال ۱۲۶۰ شمسی تلاش برای تبدیل آن به مؤسسه‌ای عالی‌تر آغاز شد و کلاس هفتم در سال ۱۲۸۱ (ابتدا برای پسران و سپس برای دختران) تأسیس شد. در سال‌های ۱۲۸۶ و ۱۲۸۸ به ترتیب کلاس‌های هشتم و نهم دایر شدند، اگرچه سطح کلاس‌ها هرگز از نهم فراتر نرفت.

تأسیس مدارس ارامنه، نقطه‌ عطفی در تاریخ آموزش اقلیت‌های دینی و ارائه‌ آموزش نوین در کشور محسوب می‌شود. این مدارس در طول تاریخ، نه تنها محل تعلیم و تربیت دانش‌آموزان ارمنی بودند، بلکه بستری برای حفظ زبان، فرهنگ و هویت ارمنی در ایران محسوب می‌شدند و نقشی حیاتی در شکوفایی اجتماعی و فرهنگی جامعه ارامنه ایفا کرده‌اند.

پیوند بین خانه و مدرسه نیز برای ما شکل دیگری داشت. خانواده‌ها به واسطه‌ حضور فرزندان خود در این فضا، با ادیان و پیروان آن‌ها بیشتر آشنا شدند. به خانه‌ هم رفت‌وآمد داشتیم، مادرانمان با هم گفت‌وگو می‌کردند. سرانجام، ستون‌های یخیِ پیش‌داوری آب شد. حتی بستگان نیز وقتی از هم‌زیستی آرام ما باخبر می‌شدند، از موضع‌گیری‌های احتمالی خود نسبت به ادیان دیگر عقب می‌نشستند. این خاصیت فرهنگ است که این‌گونه نرم، به لایه‌های زیرین نشت می‌کند، تغییراتی را رقم می‌زند و راه‌های جدید را می‌گشاید. بدون این ارتباطات و آشنایی با مردمان دیگر، انسان‌ها در تک‌صدایی می‌مانند و رشد چندانی را تجربه نمی‌کنند. صدها دانش‌آموز در یک مدرسه، بدون اینکه بخواهند اطرافیان خود را با صلح بین ادیان آشنا کردند.

آشنایی بیشتر با جامعه اقلیت‌های مذهبی در ایران گویای این نکته است که آن‌ها نیز خود را چیزی جدا از ایران نمی‌دانند و جهانشان بر مدار ایران می‌چرخد. چهارسال پیش ایرن آبنوسیان، مدیر نمایشگاه مدارس ارامنه تهران در حاشیه برگزاری نمایشگاه تاریخ مدارس ارمنی در تهران گفت: «شعار ما این است که ما ایرانی هستیم و به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنیم. بسیاری از فارغ‌التحصیان مدارس ارمنی نیز توانسته‌اند خدمات چشمگیری به جامعه ایرانی ارائه کنند.»

دل کندن از مکانی که روز اول با شک و تردید به آن می‌نگریستیم، روز آخر سخت شده بود. آن دوران برای ما فقط یک دوره تحصیلی و آن مدرسه یک جای معمولی نبود. تجربه‌ای منحصر به فرد بود که تا امروز از سرچشمه‌اش سیراب می‌شویم.

در نهایت ما با نگاهی گشوده، وارد جامعه ‌شدیم. دیگر، اقلیت غیرمسلمان یا اکثریت مسلمان برایمان دیگر آن مفهوم سابق را نداشت جز کسانی که شبیه خودمان بودند؛ همه ما تکه‌ای جدانشدنی و ارزشمند از پیکره‌ بزرگ ایران بودیم.

بازگشت به فهرست